رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

تغییر آدرس مدرسه

یعنی خدا جون عاشقتماااااااااااااا نمی زاری یه کم فکرم سر یک مسئله راحت بمونه. امروز مدرسه ما رو دعوت کرده بود برای جلسه. من گفتم حتما می خوان در مورد کتاب و روپوش و قوانین مدرسه صحبت کنن. اما چی بگم مدیر مدرسه اومد گفت ما چند سالیه که درخواست داده بودیم جای مدرسه عوض بشه و یا حداقل دو دوره اول - دوم ابتدایی از هم جدا بشن، چون حیاطی که برای کلاس اول تا سوم هست کوچیکه و مدرسه کنار اتوبان هست و ....  و در آخر گفت که منطقه مدرسه دبیرستان شهدای هسته ای رو به ما داده و گفته در این مورد تصمیم بگیرید که یکی از دوره ها تون رو به اون مدرسه ببرید که اون مدرسه یک طبقه است و حیاط بزرگ داره و ترجیح ما اینکه دوره اول رو ببریم اونجا ولی می ...
31 تير 1398

اولین صبح جمعه با نانی که پسر رفت و تنها خرید

ای جون  قربون پسر نازم برم که چه قدر بزرگ شده و دوست داره کارهای مستقل انجام بده، البته کمی هنوز دلهره داره ها. همیشه تو خونه وقتی می خواستیم یه جوری باهات شوخی کنیم می گفتم رادی پاشو برو یه نون بخر بیا و تو هم می گفتی منننننننننن نه من هنوز کوچیکم و انجام این کار برات به معنای یه جورایی بزرگ شدن بود. من هم تصمیم گرفتم که کم کم کمکت کنم بدون اینکه متوجه اصل قضیه بشی، چون راستشو بخوای چند وقت دیگه می خوای بری مدرسه و باید حتما بتونی یه سری کارها رو مستقل انجام بدی. به خاطر همین از حساب کردن پول تو مغازه و نحوه انتخاب یک چیز تو تره بار و فروشگاه و نشستن تو ماشین جلوی نانوایی و فرستادنت برای خرید نان شروع کردیم. تا یک روز قر...
31 تير 1398

ثبت نام نهایی تو مدرسه فرزندان امام (ره)

هوراااااااااااااا هورا  هورا  بالاخره تموم شد از یک سد دیگه هم گذشتم. امروز برای ثبت نام نهایی رفتم مدرسه و کارهای ثبت نام انجام دادم و شهریه رو هم واریز کردم و فرم سنجش رو هم گرفتم و قسمت جالبش که روپوش مدرسه ات رو هم سایز کردیم . سایز2.  قربونت برم که چه قدر تو این لباس با مزه شدی بودی خوشبختانه چند هم از دانش آموزان کلاس اولی رو هم امروز اونجا دیدم که قد و قواره ای تو ما بین اونا بودی و زیاد ریز و میزه نبودی. خدا را شکر این مرحله هم گذشت و موند تا هفته دیگه 4 شنبه که شما رو ببرم سنجش. مادر قربونت بره   ان شا ا.. همیشه موفق باشی اینم بگم که از ذوقم زنگ زدن به عمه بهاره و خاله منا و مام...
12 تير 1398

رونیای شیطون بلای من

رونیای نازدونه من که خیلی بلا شدی خانم گل  یعنی عاشقتم که ان قدر قشنگ برای داداشی دلبری می کنی و هر کاری رادی انجام بده تو هم همون کار رو می کنی  البته بگمااااااااا بعضی وقتا مثلا تا میوه ای یا چیزی می خوره میایی سراغش که ازش بگیری و بعد هم که یه چیزی اگه من به داداش بدم و بعد به تو نگاه می کنی داداش چه کار می کنه تو هم همون کار رو می کنی مثلا میری پیشش رو مبل می شینی و میوه می خوری یا می می خوابی رو دلش  خلاصه جیگری شدی    ...
12 تير 1398

رونیا خانم تو سیزده ماهگی - شکوفا شدن پنجمین مروارید در دهان رونیا خانم

رونیا خانم فرشته کوچولوی خونه ما سلام  ناز دونه من که خیلی دوست داشتنی شدی و به قول داداشی که آدم دلش می خواد بچلوندت. می خوام از آموخته هات تا الان بگم. کلمات مامان - بابا - دادا - دادین ( رادوین) - نی نی ( اسم عروسک) - د د - جو جو - پرمام ( پرهام)- عمه - بباره ( بهاره) رو می گی. قشنگ خیلی چیز ها رو تشخیص میدی و ازت چیزی می خوام میری میاری مثل کنترل تی وی - گوشی تلفن 5 تا هم دندون داری 2 تا بالا و 3 تا هم پایین البته بعضی های شون هنوز هم جا دادن تا کامل بشن. با صدای آهنگ دست می زنی ؛ خودت رو تکون میدی و جدیدا هم یک دستو می یاری بالا که مثلا داری می خونی و می رقصی. گوشی تلفن رو میگری دستت رو راه میری که مثلا داری حر...
8 تير 1398

آخرین واکسن گل پسرم

سلام عزیز دل مامان  که دیگه داری برای خودت مردی می شی وای فدات بشم ؛ همیشه فکر می کردم کسی که بچه اش میره مدرسه دیگه خیلی بزرگ شده یا ؟؟؟ چه طور بگم انگار دیگه باید آدم عاقلی باشه و سرد و گرم چشیده شده باشه  و الان که از دو ماه و نیم دیگه تو داری میری مدرسه نمی دونم چنین حسی تو خودم دارم یا نه 😂 ولی بگذریم و بریم سراغ یک مرحله دیگه از مراحل رفتن به مدرسه و اون هم واکسن زدن  که با توجه به اینکه زمان زدن واکسن یک سالگی رونیا ، مسئول مرکز بهداشت گفت دستت خیلی درد میگیره و درد هم خواهی داشت من هم برنامه ریزی کردم که تو تعطیلاتی که طولانی هست و تو خونه بودیم این کار و انجام بدیدم که این تعطیلات بهترین زمان ...
8 تير 1398

پایان تقریبی یک دغدغه ذهن من - انتخاب مدرسه رادوین جون

و خدا را هزار مرتبه شکر که باز به دادم رسید. خدا جون عاشقتم که منو از یادت نمی بری و همیشه دستمو می گیری   سلام نازدونه من . الان کمی بزرگ شدی و شاید روزی که این نوشته های رو بخونی کمی از دغدغه های من یادت بیاد و شاید هم نه  اینکه کجا بری مدرسه ؟ کی بیایی و کی بری و کجا بری و چه جوری و هزار داستان دیگه  شاید باورت نشه تو این ایام با بیش از 10 تا مدیر مدرسه و بخش های مختلف منطقه صحبت کردم ، بماند که چه قدر از تو سایت ها دنبال مدارس گشتم. البته که لطف بابا سید و مامانی همیشه شامل حال ما هست و قبول کردن که اگه مدرسه سمت محل کار من درست نشد تو ،تو محل بری مدرسه و بعدش بری خونه اونا ، تازه خاله منا هم می گفت ان...
5 تير 1398
1